کلّه پا

ساخت وبلاگ


 مشخصات نویسنده 


 آرشیو وبلاگ 


 صفحات وبلاگ 


 مطالب اخیر 


 موضوعات وبلاگ 

 


 لینکستان 


 نویسندگان همکار 


 امکانات جانبی 

کلّه پا...
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 14:25

نویسنده : ابوالهول - ساعت ۱٢:۳٥ ‎ب.ظ روز ٢ خرداد ۱۳٩٦ می پرسم کدام کلمه را بیشتر از همه دوست داری؟ می دانم سوال عجیبی است. آدم چطور می تواند یک کلمه را دوست داشته باشد؟ باید حتما هم معنای خاصی داشته باشد و هم آوای خاصی که به دلت و به ذهنت بنشیند. روی پله های پانصد و خورده ای هستیم. پله ها را به ت کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 6:11

«شعر در ترجمهبه جسد مرده‌ی بیگانه‌ای می‌ماندکه امواج به ساحل ما آورده‌اند،»مرد جوان دوست داشت این را بگوید،سپس،مکث کند تا استعاره ته‌نشین شود،برخی شنوندگان متفکرانه سر تکان دهند،و او به آن‌ها بگوید:حالا ترجمه کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1396 ساعت: 15:09

نیمه‌ی تاریک ماه (نگاهی به آخرین مصاحبه‌ی ابراهیم گلستان با موضوع زندگی فروغ فرخ‌زاد)   خانه‌ای در آستانه‌ی ویرانی (نقدی بر فیلم «فروشنده» به بهانه‌ی دریافت جایزه‌ی اسکار)   چرا سال ۹۵ سال خوبی کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 8:47

دلم یک چیز یا یک آدم یا یک اتفاق یا یک معنای رازآلود می خواهد. چیزی که فرای زندگی روزمره باشد، که غرقم کند و مشغول ور رفتن با وجه های احساسی اش شوم. پیدا کردن کلیدهای گم شده در خیابان بعد از چند ماه برایم عادی شد و اصلا یادم نمی آید کجا رهایش کردم. آ کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 8:47

دیشب خوابش را دیدم. مثل آن قدیم هایش بود. با موهای پُر  و حال خوب و آماده ی بامزه بازی. سر یک کلاس بودیم. توی یک نیمکت چوبی کنارش نشسته بودم و معلم نیامده بود. چند تا از بچه های کلاس الانم هم بودند. یادم نیست چی شد اما انگار حرفی زدم که سوتی بود کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 8:47

داشتم می رفتم مدرسه. خورشیدِ دیروز برف ها را آب کرده و به لایه ای از یخ تبدیل کرده بود. دوباره شب برف آمده و روی یخ ها را پوشانده بود. پایم را می گذاشتم روی رد پاهایی که روی برف جا مانده بود. چشم هایم را به زمین دوخته بودم و سعی می کردم با احتیاط قدم بردارم که لیز نخورم. در آخرین قدمم احساس کردم چیز کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:31

نمی دانم کدام لعنتی ای از بچگی این را توی سرم انداخته بود که به هر کسی که فکر کنی او هم در آن لحظه به تو فکر می کند و من توی رختخواب خودم با چشم های باز و خیس دراز کشیده بودم و به او فکر می کردم و دیوانه وار فکر می کردم که او هم همین الان روی پتوی خاکی رنگ و نازک زندان دراز کشیده و به من فکر می کند. می گفت کسی که عاشق تو شود آسیب می بیند. درواقع مودبانه ی حرف ها و کلماتش می شد این جمله و من می خندیدم. او هم می خندید ولی بعدها فهمیدم که خنده اش واقعی نبوده، شوخی نبوده، جدی اعتقاد داشته است کسی که من را دوست داشته باشد بلایی سرش می آید. و آمد! دلِ خوشی ازش ندارم، نه فقط به خاطر اینکه گفته بود «به خاطر این زندان باید از من عذرخواهی کنی» ، نه فقط به خاطر تهمت و دروغ هایی که پشت سرم به آدم های مختلفی گفته بود و نه حتی به خاطر آن ایمیل سراسر نامهربانی که عملاً آخرین ارتباط ما بود. بلکه به خاطر چیزهایی فراتر از اینها. به خاطر ترس، به خاطر وادادگی، به خاطر محکم نبودن. حداقل من که می شناختمش و روزهایی را با هم گذرانده بودیم اینجوری درباره اش قضاوت می کنم و اگر حقیقت ن کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 22:13

 

 

شباهت‌های زبانی ترامپ، خامنه‌ای، تتلو و دیگران

http://www.radiozamaneh.com/307392

 

  

 

کلّه پا...
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 22:13

مکثم برای برداشتن یا برنداشتن خمیردندان بود. با کلی جاسوس بازی بالاخره با قاچاق بر هماهنگ کرده بودم که هفده آذر (پارسال) خودم را بهش می رسانم تا از مرز ردم کند. صبح زود بیدار شدم صبحانه خوردم و کوله پشتی کوچکم را برداشتم. سعی کرده بودم حداقل وسایل موردنیاز را بردارم. چون نه از طول راه خبر داشتم و نه از عرضش. خمیر دندان را دیشبش روی میز گذاشته بودم. رفتم یک نایلون آوردم و پیچاندمش توی آن ولی باز احساس کردم حتی اگر به وزن یک خمیردندان هم بارم سبک تر باشد بهتر است و از آن جمله های (بابا خمیردندون که همه جا پیدا میشه) توی سرم گذشت و درنتیجه خمیردندان را با آن نگاه مچاله و التماس آمیزش، روی میز به حال خودش رها کردم. و در ده روز بعد از آن که شرایط زندگی ام نامتعادل، بدون امنیت و با امکاناتی کمتر از یک زندگی خیلی معمولی بود هر شب و هر شب به مسواکم نگاه می کردم و یاد خمیردندان طفلی جامانده می افتادم. ولی یک بار به خودم لحظه ای را یادآوری کردم که توی کوه تا زانو توی برف گیر کرده بودم و پاهایم مثل چوب خشک شده بود. از گروه قاچاق بر و بقیه جدا افتاده بودم و فکر می کردم دیگر نمی توانم بلند بشوم. ف کلّه پا...ادامه مطلب
ما را در سایت کلّه پا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3kallepaa0 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 22:13